اسفندیار خدایی
دکترای مطالعات آمریکا از دانشگاه تهران
سالهاست که مرگ بر آمریکا، نه در شعار، بلکه در عمل، و نه در سیاست خارجی، بلکه در تمام عرصههای داخلی و خارجی، محور سیاستهای جمهوری اسلامیاست و بر تمام شئون زندگی ما از مدرسه و مسجد تا مجلس و رسانه و دانشگاه سایه افکنده است؛ و آمریکاستیزی اصلیترین معیار انتخاب مسئولان و ملاک تعیین دوستان و دشمنان داخلی و خارجیمان بوده است. متقابلاً آمریکا نیز در دشمنی با جمهوری اسلامیسنگ تمام گذاشته و از هیچ فرصتی برای ضربه زدن به کشورمان مضایقه نکرده است. به عنوان نمونه، تحریمهای آمریکا پس از خروج ترامپ از برجام، به گفته محمدجواد ظریف، بیش از یک هزار میلیارد دلار بر اقتصاد ایران آسیب وارد کرده است. خسارت تحریمهای آمریکا قبل از توافق برجام نیز همین حدود برآورد شده است. جالب است بدانید کل بودجه عمرانی کشور در سال ۱۴۰۰ حدود یکصد و چهار هزار میلیارد تومان بود که با محاسبه دلار سی هزار تومانی میشود کمتر از سه و نیم میلیارد دلار. حالا این رقم را مقایسه کنید با خسارت دو تریلیون دلاری تحریمهای آمریکا تا عمق این خسارتها را دریابید. بعلاوه خسارتهای جنگ روانی و تبلیغاتی ایرانهراسی، آسیب تحریمها به بیماران و کودکان، بیکاری جوانان و فروپاشی خانوادهها و فقر و فساد و فحشاء، فرار مغزها، و تبعات فسادآور دور زدن تحریمها و محدودیتهای علمیو تکنولوژیکی و حتی چراغ سبز آمریکا به صدام حسین در حمله عراق به ایران پس از تسخیر سفارت آمریکا و خسارتهای مالی و جانی فراوان این جنگ هشت ساله را هم در نظر بگیرید.
در این جدال نابرابر مقابل آمریکا، هزاران میلیارد دلار خسارت دیدهایم و ارزش پولمان بیش از چهار هزار برابر کاهش یافته و بیشتر جمعیت کشورمان به زیر خط فقر رفته است و بهترین دوران سرمایه انسانی جمعیت جوان کشور برای توسعه، تلف شده است. راستی جمهوری اسلامیچه خسارتهایی به اقتصاد و دولت و ملت آمریکا وارد کرده؟ ادامه این راه به زیان کدام طرف این درگیری است و کدام به سمت پرتگاه نزدیک میشود؟ آیا واقعاً راه سومیجز ادامه آمریکاستیزی یا تسلیم خفت بار وجود ندارد؟ آیا آمریکا و جمهوری اسلامیناچارند که این جدال ایدئولوژیک را تا انتها یعنی تا نابودی یکی از طرفین ادامه دهند؟ خیر، اصولاً هنر سیاست به این است که بن بست موجود را بشکند و راه سومیبیابد یا بسازد و با بهرهگیری از تجربیات سایر ملتها، حصار دوگانه جنگ نابرابر و تسلیم حقارتآمیز را بشکند. تعریف سیاست به این است که بیشتر ضربه بزنیم و کمتر ضربه بخوریم بلکه دشمنی خسارت بار را به رقابت و فرصتی برای رشد و پیشرفت تبدیل کنیم. ساعتی تفکر بهتر از هفتاد سال عبادت است.
آمریکاستیزان بخشی از واقعیتها را بخوبی میبینند، اما بخشی را نادیده میگیرند یا بیاهمیت و طبیعی و بدیهی قلمداد میکنند. آنها بدرستی مو را از ماست میکشند، اما کوه را از کاه تشخیص نمیدهند. آنها بررسی مواضع و سخنان آمریکاستیزان نشان میدهد که استدلالهای ایشان بر چهار فرض یا ستون لرزان زیر استوار است:
1 ️⃣ فرض اول: ما بخاطر استقلالمان مقابل آمریکا ایستادهایم. کشورهایی که مثل ما مقابل آمریکا نمیایستند، مستعمره و نوکر آمریکایند.
همه کشورها با آمریکا در برخی زمینهها اختلاف منافع دارند و با روش خودشان با آمریکا مقابله میکنند. رسالت نابودسازی و مقابله با آمریکا فقط بر عهده ملت ایران نیست. چین در عصر مائو همانند ایران امروز بدنبال مالیدن پوزه آمریکا بر خاک بود اما در آن دعوای ایدئولوژیک نتیجهای جز فقر و فلاکت و مرگ میلیونها چینی نداشت. پس از مرگ مائو، رهبر جدید چین، دنگ شیائوپینگ هوشمندانه روش بهتری برای مقابله با آمریکا یافت. چین به تدریج از طریق اقتصادی، بازار آمریکا و متحدان آمریکا را تسخیر و به خود وابسته کرد. امروز آمریکا سالیانه ۲۰۰ میلیارد دلار در مقابل چین کسری تجاری دارد، یعنی روزانه بیش از نیم میلیارد دلار از سرمایههای آمریکا به چین پرواز میکند. وقتی متخصصین آمریکایی در کارخانههای چینی استخدام میشوند مثل این است که چین این سربازان و فرماندهان آمریکایی را کشته بلکه بدون شلیک گلوله، به اسارت گرفته است. سایر کشورها مثل ژاپن، آلمان، بنگلادش، امارات، عمان، مالزی، قطر، ترکیه و برزیل نیز با روشهای مشابه بدون سرشاخ شدن با آمریکا، گلیم خود را از آب کشیدهاند و با خیزش خود موجب شده اند که همان آمریکای ابرقدرت که زمانی ۴۰ درصد اقتصاد جهان را خود داشت اکنون ۲۳ درصد سهم دارد؛ پیشبینی میشود با خیزش هند و اندونزی و پاکستان و بنگلادش در چند سال آینده، مالکیت آمریکا از سیب اقتصاد جهانی به ۱۷ درصد کاهش یابد. پس این فرض آمریکاستیزان که بقیه کشورها مستعمره و نوکر آمریکایند و فقط ما در مقابل آمریکا سینه سپر کرده ایم و از استقلال خود پاسداری میکنیم، درست نیست. ضمناً این چه استقلالی است که با عطسه ترامپ و سرفه بایدن، ارزش پول ملی ما به فنا میرود و میلیونها خانوار ایرانی به خاک سیاه مینشینند؟ آیا آمریکا میتواند چنین بلایی بر سر فیلیپین، قزاقستان و مالزی هم بیاورد؟ چه غروری باعث شده که ما از تجارب سایر کشورها برای حفاظت از منافع خود در مقابله با آمریکا استفاده نکنیم و در موضع ضعف قرار بگیریم؟
2 ️⃣ دومین فرض: آمریکا دشمن ماست
تمام شواهدی که اول این مقاله ذکر شد، نشان میدهد که بله، آمریکا دشمن ماست. آیا همین برای آمریکاستیزی کفایت نمیکند؟ آمریکا به دنبال منافع خود است نه دعوا و دشمنی، آمریکا اگر آمریکاست به همین دلیل است که منافع خود را عاقلانه دنبال میکند. البته گاهی تحت تاثیر لابیها اشتباه هم میکند و به منافع خود آسیب میرساند. اشتباه آمریکاستیزان در این است که فقط یک دشمن را میبینند و آن هم آمریکاست و فقط یک راه را میشناسند آن هم مقابله مستقیم سیاسی و نظامیاست. این فرض آمریکاستیزان باعث شده که سایر تهدیدات و دشمنان و سایر راههای مبارزه را نبینند و یا کوچک بشمارند. اما آمریکاهای دیگری هم هستند که بیش از ایالات متحده کشورمان را تهدید میکنند: یکی آمریکای نابودسازی ذخایر و منابع آب. این ذخایر مربوط به هزاران سال قبلند و با چند سال بارندگی هم تامین نخواهند شد. مطابق پیشبینی سازمان محیط زیست جهانی و به گفته آقای عیسی کلانتری رئیس سازمان محیط زیست کشورمان، حدود ۱۸ سال آینده یعنی سال ۲۰۴۰ همان سالی که قرار است اسرائیل نابود شود، چهل میلیون ایرانی ساکن فلات مرکزی و جنوبی ناچار به مهاحرت به خارج کشور خواهند بود. ساکنین سایر شهرهای غربی و شمالی نیز چند سال بعد به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد و با ادامه این روند ایران نابود خواهد شد. این نابودی یک شعار سیاسی نیست، پیش بینی علمیاست. اگر ذخایر منابع آب کشورمان بخوبی مدیریت میشدند برای صدها سال کفایت میکردند. آمریکاستیزان چرا این آمریکا را جدی نمیگیرند. مبارزه با این آمریکا مستلزم مجاهدتها، رشادتها و شهادتها است و درِ باغ شهادت فقط به سمت آمریکا باز نمیشود. آمریکای دیگر، نابودی طبقه متوسط و نابودی امید و اعتماد مردم نسبت به جمهوری اسلامیو فرار مغزها و فساد نظام اقتصادی کشور و فساد ساختار سیاسی است که بازنمای اراده ملت نیست. آمریکاستیزان اینها را نمیبینند یا کوچک و بیاهمیت میپندارند و گمان میکنند با رفتن یک رئیسجمهور و آمدن فلانی این مشکلات حل میشوند. یک آمریکای دیگر، وابستگی یک طرفه به چین و روسیه و خطر تجزیه کشور از جانب همسایگانی چون ترکیه و عربستان با استفاده از غفلت ما در نادیده گرفتن بحرانهایی که ذکر شد.
3 ️⃣ فرض سوم: جمهوری اسلامیمهمترین دشمن آمریکاست
اینطور نیست. آمریکا با دشمنان و تهدیدات بزرگتری دست به گریبان است. جمهوری اسلامیحتی در شمار ده تهدید اول برای آمریکا به حساب نمیآید. چین اولین تهدید برای منافع اقتصادی و سیاسی آمریکاست که در همه جا، حتی در داخل آمریکا حضور قدرتمندی دارد. تهدیدات زیست محیطی و نابودی ذخایر آب هم از تهدیدات جدی برای ایالات مرکزی و جنوبی و غربی آمریکاست. کره شمالی هستهای هم تهدید مهمیبرای آمریکاست. خطر تروریسم و تکرار حملات یازده سپتامبر هم دغدغهای جدی تر از مسئله ایران برای آمریکاست. خیزش هند و برزیل و اندونزی و پاکستان و بنگلادش هم جایگاه اقتصادی و قدرت نسبی آمریکا را کاهش خواهد داد. مسئله مهاجران و بحرانها و اعتراضهای نژادی و خیزش طبقه کارگر هم تهدید مهمیبرای آمریکاست. جمهوری اسلامیاولویت آمریکا نیست و اگر عاقلانه رفتار کنیم، لابی صهیونیسم در گنجاندندن ایران میان اولویتهای امنیتی آمریکا ناکام خواهد ماند. بلکه آمریکا منافع فراوان در تنشزدایی و بهبود روابط با جمهوری اسلامیدارد. آمریکا بدنبال تمرکز بر شرق آسیا و اطراف چین است اما اسرائیل و عربستان این را نمیخواهند. تجربه تاریخی نشان داده که آمریکا بازیگر عاقلی است که منافع ملی و اولویتهای اساسی خود را فدای دعواهی حاشیهای و جدال ایدئولوژیک نمیکند تا آنجا که حاضر است بخاطر اولویتهای منافع ملی با داعش و طالبان هم کنار بیاید. اعتبار و قدرت جمهوری اسلامیاز داعش و طالبان بسی بالاتر است.
4 ️⃣ فرض چهارم: آمریکا قابل اعتماد نیست
آمریکاستیزان به درستی میگویند خروج از آمریکا از برجام نشان داد که آمریکا قابل اعتماد نیست؛ آنها سپس نتیجه میگیرند که مذاکره و دیپلماسی با آمریکا راه بجایی نخواهد برد. اما سیاست بینالملل عرصه قدرت است نه ارزشهای اخلاقی همچون صداقت و اعتماد و جوانمردی. همانطور که در اقتصاد، پول تعیین کننده است، قدرت سکه رایج در دنیای سیاست است و رفتار بازیگران را تعیین میکند. فقط با موازنه قدرت میتوان جلوی قدرت ایستاد. برخلاف تصور آمریکاستیزان، در دنیای پیچیده امروز، قدرت فقط در موشک و هستهای خلاصه نمیشود وگرنه کره شمالی اوضاع خوبی داشت. حمایت مردمیاز داخل و قدرت و نفوذ اقتصادی بیش از بمب اتم به کار میآیند. تصور کنید خطوط لوله انتقال گاز ایران به هند یا اروپا و چین رسیده بود، کار تمام بود و اهمیت آن از بمب اتم هم بیشتر بود. آیا ترامپ میتوانست از برجام خارج شود؟ آیا اروپا یا هند و چین تسلیم فشارهای آمریکا میشدند؟ اگر کسب و کار میلیونها آمریکایی با خروج از برجام خسارت میدید، آیا به راحتی ترامپ بازیچه صهیونیستها و عربستان میشد و از برجام خارج میشد؟ اگر نارضایتیها و اعتراضات مردمی سال ۹۶ نبود، آیا ترامپ از برجام خارج میشد؟ ترکیب همراهی و اعتماد مردم با نظام، در کنار قدرت و نفوذ اقتصادی، ساروج مستحکمیمیآفریند که با پشتوانه کارتهای سیاسی و نظامیو فرهنگی امنیت یک کشور را تامین میکند. امید ما باید به همراهی مردم خودمان و مولفههای قدرتمان باشد نه رعایت الزامات اخلاقی از جانب آمریکای بدعهد و بدسابقه.